دانلود رایگان


انعكاس انديشه هاي ايران باستان بر جنبش هاي ديني - دانلود رایگان



دانلود رایگان پایان نامه انعكاس انديشه هاي ايران باستان بر جنبش هاي ديني ايراني در دو قرن اول هجري

دانلود رایگان
انعكاس انديشه هاي ايران باستان بر جنبش هاي ديني ايراني در دو قرن اول هجريانعكاس انديشه هاي ايران باستان بر جنبش هاي ديني ايراني در دو قرن اول هجري
مقدمه
جنبش­هاي شكل­گرفته در ايران پس از اسلام با انگيزه­ها و اهداف مختلفي پديد آمده­اند. رهبران برخي از اين جنبش­ها كه علاقه­اي به دين اسلام نداشتند، درصدد بودند تا اديان، عقايد و انديشه­هاي كهن ايراني را دوباره در ايران رواج دهند. در واقع، با غلبة اسلام بر ايران، اگر چه عدة زيادي از ايرانيان دين اسلام را پذيرفتند و از عقايد كهن خود دست كشيدند، اما بودند كساني كه اعتقادات كهن خود را از دست نداده و منتظر فرصتي براي ترويج مجدد آن­ها بودند. اين افراد كه هر كدام عقايد و دعاوي خاص خود را داشتند، براي رسيدن به اهداف خود، بر ضد دستگاه خلافت اسلامي شوريدند و در مدت كمي موفق ­­شدند افراد زيادي را به جنبش خود جذب كنند. آنان پس از جذب گروه زيادي از مردم، انديشه­هاي ايراني مدّنظر خود را تبليغ ­نموده و افكار و اذهان مردم را به شدت تحت تأثير قرار ­دادند. جنبش­هاي ديني مختلفي كه توسط اين افراد پايه­گذاري شد، با وجود پذیرش دسته­ای از اعتقادات اسلامي، محل تجلی و تبلور برخی از عقاید و باورهای ایران باستان بودند.

از ميان جنبش­هاي ديني مختلفي كه در قرون اولية اسلامي رخ داد، ما در اين جستار برآنيم تا جنبش­هايي را بررسي كنيم كه نه تنها انديشه­هاي ايراني در آن­ها وجود داشته باشد، بلكه خاستگاه آن­ها ايران بوده و در دو قرن اول هجري رخ داده باشند. با اين توصيف، فرقي چون ميمونيه - از خوارج - و منصوريه – از فرق غلات - كه اعتقاداتي همچون ازدواج با محارم در بين آن­ها به چشم مي­خورد،[1] چون خارج از مرزهاي ايران شكل گرفتند و خاستگاه اولية آن­ها در ايران نبوده، مورد بررسي قرار نمي­گيرند و شورش افرادي چون ابوعيسي اصفهاني،[2] شُرَيْك­بن­شيخ مهري[3] و يوسف البرم[4] نيز با اينكه شورش­هايي ديني بوده و در ايران شكل گرفته­اند، اما چون انديشه­هاي ايراني در عقايد آنان وجود ندارد، بررسي نخواهند شد.[5] از اين­رو، در پژوهشحاضر جنبش­هاي سياه­جامگان، به­آفريد، سنباد، اسحاق­ترك، استادسيس، راونديه، سفيدجامگان و خرّمدينان، كه جنبش­هایی التقاطی بودند و تا حدي مي­توان گفت بر پایه­ی آمیختگی انديشه­هاي ایرانی و اسلامی شکل گرفتند، مورد نظر خواهند بود.

سؤالاتي كه در اين پژوهش درصدد پاسخگويي به آن­ها هستيم، عبارتند از: آيا ميان جنبش­هاي ديني شكل­گرفته در دوران اولية ايران و انديشه­هاي موجود در ايران پيش از اسلام ارتباطي وجود دارد؟ میزان تأثیرپذیری این جنبش­ها از انديشه­هاي ايران پيش از اسلام تا چه حد بوده است؟ کدام یک از ادیان ایرانی بیشترین تأثیر را بر اين جنبش­ها گذاشته­اند؟

بر اين اساس پايان­نامة حاضر به چهار فصل تقسيم شده است:

در كليات به ارائه­ی گزارشی کلی درباره­ی باورها و عقاید ایران باستان در ادوار مختلف تاريخي و بررسي وضعيت اديان مختلف در ايران پس از اسلام پرداخته و سپس جنبش­های دینی موردنظر در ایران پس از اسلام معرفي شده­اند.

در فصل اول به معرفی جنبش­ سياه­جامگان و جنبش­هاي به­آفريد، سنباد، اسحاق ترك و استادسيس پرداخته شد و سير تاريخي و عقيدتي هر یک از آن­ها به تصویر کشیده ­شد. در نهایت انديشه­هاي ايراني موجود در آن­ها مورد بررسي قرار گرفته است.

محتوای فصل دوم، جنبش راوندیه است که پس از بررسي سير تاريخي و عقيدتي آن، انديشه­هاي ايراني موجود در آن معرفي شده است.
در فصل سوم و چهارم به ترتيب جنبش سفيدجامگان و خرمدينان، تاريخ و عقايد آن­ها را مورد كنكاش قرار داديم و در پایان با معرفي افکار و اندیشه­های ايراني مطرح در این جنبش­ها، به بررسی میزان تأثیرپذیری آن­ها از اندیشه­های ایرانی پرداخته­ايم.
بخش آخر این پایان­نامه نیز مشتمل بر نتيجه و کتابنامه­ است که دربردارندة منابع مورد استفاده در این تحقیق است.
در مورد تاريخ جنبش­های مذکور پژوهش­هاي مختلفي صورت گرفته است. بهترين اين پژوهش­ها را صدّيقي در كتاب جنبش­های دینی ایراني در قرن­هاي دوم و سوم هجري به انجام رسانده است. وي در اين كتاب ضمن بررسي تاريخ هر كدام از اين جنبش­ها، به عقايد ديني آن­ها نيز اشاره می­نماید. در كنار اين اثر كه جامع­ترين اثر در اين زمينه محسوب مي­شود، محققان ديگري چون مهرداد بهار در اديان آسيايي؛ ادوارد براون در تاريخ ادبي ايران؛ زرين­كوب در سه اثر خود به نام­هاي دو قرن سكوت، روزگاران ايران و تاريخ ايران بعد از اسلام؛ ذبيح­الله صفا در تاريخ ادبيات ايران؛ سعيد نفيسي در بابك خرّمدين؛ غلامحسين يوسفي در ابومسلم سردار خراسان؛ رضا رضازادة لنگرودي در جنبش­هاي اجتماعي در ايران پس از اسلام؛ احسان يارشاطر در مقاله­اي به نام دين مزدكي و... بدین موضوع پرداخته­اند.
ويژگي مشترك اغلب اين آثار تكية آن­ها بر جنبة تاريخي اين جنبش­هاست و آثاري كه عقايد آن­ها را مورد توجه قرار داده­اند، به شرحي كلي در مورد عقايد ايشان اكتفا كرده­اند. براي نمونه، مهرداد بهار عقايد موجود در بين خرمدينان را برمي­شمارد و آن­ها را مزدكي مي­داند. صدّيقي نيز به وجود انديشه­هاي مزدكي به ويژه در بين خرمدينان اشاره مي­كند، اما اغلب انديشه­هاي رايج در بين اين جنبش­ها را متأثر از محيط اجتماعي و برگرفته از انديشه­هاي غلات مي­داند. ادوارد براون[6] نيز وجود انديشه­هاي غير اسلامي و برگرفته از غلات را در بين ايشان تأييد مي­كند.
از بين آثاري كه به عقايد اين جنبش­ها پرداخته­اند حسن ابراهيم حسن، فاروق عمر و براون به نقل از دوزي،[7] عقيدة راونديان به الوهيت خلفا را متأثر از انديشه­هاي ايراني مي­دانند و ويدن گرن[8] به تأثير انديشه­هاي ايراني و هندوايراني در برخي از اعمال مقنع اشاره مي­كند. ريچارد فراي[9] نيز در كتاب عصر زرين فرهنگ ايران به وجود عقايد كهن ايراني در بين سفيدجامگان اذعان كرده، اما اين انديشه­ها را نام نبرده است. وي همچنين در كنارايران­شناساني چون اشپولر[10] و دوشن گيمن[11] برخي از اعتقادات خرمدينان را زردشتي مي­داند.

هر چند اين محققان به وجود اين شباهت­ها اشاره كرده­اند، اما اين اشارات گاهي بسيار مختصر و گاهي بسيار پراكنده بوده است. در اين پژوهش علاوه بر اين كه اشارات اين بزرگان با توضيح و شرح بيشتري بيان شده است، موارد ديگري نيز مورد کنکاش و بررسی قرار گرفته است.

علاوه بر اين، ضمن بررسي عقايد اين جنبش­ها، با نكته­هاي جديدي برخورديم كه پيش از اين هيچ محققي به آن­ها دست نيافته بود. با توجه با اینکه در این زمینه به طور جامع و کامل اثری به رشته­ی تحریر درنیامده است، اثر حاضر به دلیل پرداختن به این موضوع، اثری نو و جدید می­باشد.

شايان ذكر است كه اين تحقيق با سختي­هايي مواجه بود. شناخت انديشه­هاي ايراني موجود در اين جنبش­ها جز با مراجعه به كتب متعدد تاريخي امكان­پذير نبود. منابع تاريخي فقط به ذكر عقايد آن­ها به صورت كاملاً موجز اكتفا كرده­اند و توضيحي در مورد چگونگي آن­ها نداده­اند. در واقع، اگرچه گاهي در منابع به طور ضمني به منشأ اين عقايد اشاره شده بود، اما در اكثر موارد، سكوت منابع ما را در تشخيص ريشة واقعي اين انديشه­ها با مشكل مواجه مي­كرد. گاهي انديشه­هاي ايراني مشخص بودند، اما درك اينكه اين انديشه­ها از كداميك از اديان ايراني برگرفته شده­اند، مشكل مي­نمود و براي شناخت ريشة واقعي آن­ها به مطالعات زيادي نياز بود.

[1]. اشعري، علي­بن­اسماعيل، مقالات­الاسلاميين و اختلاف­المصلّين، مصحح محمد محي الدين عبدالحميد، قاهره، مکتبه نهضه مصر، 1384ه.ق/ 1969م، ص 74؛ شهرستانی، محمد­بن­عبدالکریم، الملل و النحل، تخريج محمد­بن­فتح­الله بدران، قاهره، مکتبه الانجلوالمصریه، بی­تا، جلد 1، ص116.

[2]. ابوعيسي يك يهودي بود و عوبديا يا ابواسحاق­بن­يوسف نام داشت. وي در 119 ه.ق. در اصفهان شورش نمود و عدة زيادي از يهوديان به او پيوستند. ابوعيسي انديشه­هايي ديني داشت و يهوديان او را منجي خود مي­دانستند (ر.ك. ابوالمعالي، محمد­بن­عبیدالله، بيان الأديان، به تصحيح محمدتقي دانش­پژوه و همكاري قدرت­الله پيشنماز­زاده، مجموعه انتشارات ادبي و تاريخي، 1376، صص 115- 116؛ دقيقيان، شيرين­دخت، نردباني به آسمان: نيايشگاه در تاريخ و فلسفة يهود، تهران، ويدا، 1378، ص 296).

[3]. شريك كه در 133 ه.ق. در خراسان و بخارا شورش نمود، شيعه بود و ضمن مخالفت با عباسيان و اقدامات خشنشان، مردم را به خلافت فرزندان علي (ع) فرا مي­خواند (ر.ك. طبري، محمد­بن­جرير، تاريخ الأمم و الملوك،تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، دار­المعارف بمصر، 1119م، جلد 7، ص 459؛ نرشخي، ابوبکرمحمدبن­جعفر، تاريخ بخارا، ترجمة ابونصراحمدبن­محمدبن­نصرقباوي، تلخيص محمدبن­زفربن­عمر، تصحيح مدرس رضوي، بي­جا، بي­نا، بي­تا، ص 86).

[4]. وي كه در 160 ه.ق. در خراسان شوريد، نام اصلي­اش يوسف­بن­ابراهيم بود و در بين مردم به يوسف­البرم مشهور شد، اگر چه گفته شده كه وي ادعاي پيامبري داشته (ر.ك. آذرنوش، آذرتاش، چالش ميان فارسي و عربي در سده­هاي نخست، تهران، نشر ني، 1385، ص 55)، اما منابع علت شورش وي را اعتراض به رفتار و عملكرد خليفه مهدي ذكر كرده­اند (ر.ك. طبري، جلد 8، ص 124). اين در حالي است كه براون قيام وي را قيامي مبهم مي­داند و مي­گويد يوسف مردم را به نيكي و پرهيز از بدي فرا مي­خواند (براون، ادوارد، تاريخ ادبي ايران (از قديم­ترين روزگاران تا زمان فردوسي)، ترجمه، تحشيه و تعليق علي پاشا صالح، تهران، اميركبير، 1335، ص 472).

[5]. جنبش­هايي چون جنبش ديلميان در طبرستان كه در زمان خلافت منصور و در 143 ه.ق روي داد (طبري، جلد 7، ص 513، 517؛ ابن­اثير، علي­بن­محمد، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، 1979م، جلد 5، صص 512-513)؛ جنبش ابوالخصيب كه به قول طبري در 183 ه.ق و به قول ابن­اثير در 186 ه.ق. در نسا شوريد (طبري، جلد 8، ص 270؛ ابن­­اثير، جلد 6، ص 174) و جنبش يحيي­­بن­­عبدالله طالبي در 176 ه.ق. در ديلم (طبري، جلد 8، ص 242)؛ با اينكه جنبش­هايي ايراني بودند، اما چون انديشه­هاي ديني در آن­ها وجود ندارند، مورد بررسي قرار نمي­گيرند.

[6] .Edward Granville Browne )1862-1926).

[7]. Dozy, L, Islamisme, pp. 241-243.

[8]. Geo Widengren (1907-1996).

[9]. Richard Nelson Frye (1920-2014).

[10] .Bertold Spuler (1911-1990).

[11] .JacquesDuchesne-Guillemin (1910-2012).

براي رسيدن به دركي بهتر از عقايد موجود در جنبش­هاي ديني شكل­گرفته در ايران پس از اسلام، مي­بايست تاريخ ايران و عقايد جاري در ادوار مختلف آن را مورد بررسي قرار دهيم و شناختي كلي از اديان موجود در ايران پيش از اسلام- چه ادياني كه خاستگاه آن­ها در ايران بوده است و چه ادياني كه از ديگر مناطق وارد ايران شده­اند- به دست آوريم. بي­گمان بررسي اين سير عقايد در ايران، ما را در شناخت انديشه­هاي ايراني موجود در جنبش­هاي ديني پس از آن، ياري خواهند داد.
1- تاريخچة ديني ايران پيش از اسلام

براي بررسي تاريخ ايران بايد از آريايي­ها و مهاجرت آنان بدين سرزمين آغاز كنيم. آريايي­ها يا هندواروپايي­ها كساني بودند كه در هزارة سوم ق.م. به دلايلي چون زياد شدن گله­ها، خشك شدن مراتع و انفجار جمعيت، از سرزمين اصلي خود در جنوب روسيه خارج شدند و به سرزمین­های جنوبی­ترمهاجرت كردند. در طول هزارة دوم ق.م. جابه­جايي ديگري در ميان آنان پديد آمد و گروهي از اين اقوام به جنوب به سوي هندوستان و ايران حركت كردند. در طي اين مهاجرت، بخشي از آريايي­ها وارد هند و بخشي ديگر وارد ايران شدند.[1]

ايرانيان كه داراي اقوام و قبائل متعددي بودند، هنگام ورود به فلات ايران شاخه شاخه شدند و هر كدام در منطقه­اي سكني گزيدند. پس از استقرار آريايي­ها در ايران، مادها كه در نواحي غربي و شمال غربي ايران مي­زيستند، اولين حكومتشناخته شدة ايراني را به رهبري فردي به نام ديااكو[2] (۷۲۷- ۶۷۵ ق.م)تشكيل دادند.

هندوايراني­ها پيش از جدا شدن از يكديگر، يك دسته اعتقادات مشترك داشتند كه اين اعتقادات از زمان­هاي خيلي دور در ميان آنان ريشه دوانده بود. پرستش دو دسته از خدايان با عنوان ديوها و اسوره­ها؛[3] اعتقاد به جاندار بودن همة پديده­هاي طبيعت؛ پرستش عناصر طبيعت همچون خورشيد، آتش،[4] آب و باد؛ قرباني كردن براي خدايان؛ نوشيدن شراب مقدس موسوم به هئومه؛[5]اعتقاد به روان نياكان؛ جاودانگي روح و اعتقاد به رته،[6] از جمله اعتقادات آنان محسوب مي­شود.

علاوه بر اين، بر اساس اسناد كشف شده در بغازكوي آسياي صغير، ميتره،[7] ورونه[8] و ايندره[9] از مهم­ترين خدايان آريايي بوده­اند.[10]

پس از اينكه هندوايراني­ها دو دسته شدند، در برخي از عقايد آنان تغييراتي شكل گرفت. دو دستة خدايان در ايران، به دو دستة خدايان و ضد خدايان تبديل شد: اسوره­ها به اهوره­ها[11] يا خدايان و ديوها به ضد خدايان. با ظهور زردشت نيز تغييراتي در برخي از عقايد مرسوم در ايران پديد آمد.[12] پيش از زردشت، مهرپرستي در بين آريايي­ها و در نتيجه، در بين ايرانيان رواج داشت، اما زردشت كه مي­خواست آيين قديم ايراني را به توحيد نزديك كند، نه تنها از اهميت ميتره كاست، بلكه با پرستش ديوها نيز به مخالفت برخاست. وي ديوها را خدايان دروغين و بدكاري دانست كه دشمن اهوره­مزدا هستند. علاوه بر اين، با نوشيدن شراب مقدس نيز مخالفت ورزيد. بر اثر تبليغات وي، كم­كم دين زردشتي سرزمين ماد را فرا گرفت و روحانيان ماد؛ يعني مغان، مدافع سرسخت دين زردشتي شدند.[13]

آخرين پادشاه ماد در 546 ق.م. به دست كوروش هخامنشي (559-529 ق.م) از سلطنت خلع شد و هخامنشيان (550-331 ق.م) روي كار آمدند.[14] در اين دوره، اهوره­مزدا خداي دين زردشتي، مورد پرستش قرار داشت و تقريباً در اغلب كتيبه­هاي پادشاهان، خداي يكتايي شمرده مي­شد كه قدرت را در انحصار خود داشت (كتيبة داريوش كبير در نقش رستم، بند 1؛ كتيبة خشايارشاه در تخت جمشيد، بند 1).[15] با اين حال، در برخي از موارد، ظاهراً در كنار اهوره­مزدا خدايان ديگري نيز پرستش مي­شدند. داريوش در كتيبة بيستون گفته است اهوره­مزدا و ديگر خدايان وي را ياري كرده­اند، اما اشاره­اي به نام اين خدايان ندارد (ستون4، بند 12و 13).[16] در برخي كتيبه­هاي اردشير دوم (404-359 ق.م) و اردشير سوم (358-338 ق.م) نيز از دو خداي مهر و ناهيد[17] در كنار اهوره­مزدا ياد شده است (كتيبة اردشير دوم در همدان، بند 2؛ كتيبة اردشير دوم در شوش، بند 2؛ كتيبة اردشير سوم در تخت جمشيد، بند 4).[18] به نظر مي­رسد، تثليث اهوره­مزدا، مهر و ناهيد در اين دوره رواج داشت.[19] علاوه بر اين، شاهان هخامنشي به دليل تسامح ديني كه داشتند، مردمان مختلفي را كه در قلمرو ايران آن زمان زندگي مي­كردند- از جمله بابلي­ها را - در پرستش خدايان خود آزاد گذاشتند.[20]

داريوش سوم (336-330 ق.م)، آخرين پادشاههخامنشي، در برابر حملات اسكندر مقدوني (356-323 ق.م) شكست خورد و كشته شد. كشته­شدن وي به معناي پايان سلطنت هخامنشيان بود. بر اساس متون زردشتي به زبان پهلوي، اسكندر پس از حمله به ايران، آتشكده­ها را ويران نمود و اوستا و ساير گزارش­هاي دين زردشتي را سوزاند و از بين برد (بندهش، 18: 214). وي پس از تسلط به نواحي مختلف ايران، هنگام بازگشت به بابل درگذشت و چون جانشيني نداشت، متصرفاتش بين سردارانش تقسيم شد و ايران نصيب سلوكيان شد.سلوكيان نزديك به 80 سال در ايران حكومت­ كردند و در دورة ايشان، دين بودا در ولايات شرقي ايران نفوذ يافت، ديني از سرزمين هند و منسوب به سيدارته گوتمه ملقب به بودا.[21]

در حدود 248 ق.م. فردي به نام اشك يا ارشك اول[22] بر ضد سلوكيان شورش نمود و موفق شد حكومت آنان را سرنگون كرده و سلطنت اشكانيان (247ق.م- 224م) را بنياد نهد. در دورة اشكانيان، عقايد ضد و نقيض زيادي در ايران رواج داشت. در شرق ايران آيين بودا و در بين­النهرين يهوديت و مسيحيت به صورت جوامعي كوچك روزگار مي­گذراندند و بدون هيچ محدوديتي به شرايع ديني خود عمل مي­كردند.[23]

علاوه بر اين، در ميان برخي پادشاهان اشكاني گرايش به مهرپرستي ديده مي­شد، هر چند اهوره­مزدا نيز در اين دوره همچنان در كنار دو خداي مهر و ناهيد پرستش مي­شد، اما پادشاهان اشكاني ارتباط كمي با دين زردشتي داشتند و مي­توان گفت كه در اين دوره، پرستش مهر بر اهوره­مزدا غلبه داشت،[24] چنان­كه سه تن از پادشاهان اشكاني، يعني اشك ششم (171- 137/138ق.م)، اشك نهم (123-76ق.م) و اشك دوازدهم (58/57-56 ق.م) مهرداد نام داشتند، موضوعی کهارتباط و اعتقاد آنان را به مهر نشان مي­دهد. مهرپرستي در اين دوره گسترش يافت و مهر از ايران به آسياي غربي و اروپا راه يافت.[25] در اين دوره، اقدام مثبتي به نفع دين زردشتي انجام شد. در سدة اول ق.م. با فرمان بلاش يكم (70-51م)، آنچه از اوستا و آموزش­هاي مربوط به دين زردشتي باقي مانده بود با ديگر آموزش­هاي مربوط به دين زردشتي، جمع­آوري و تدوين شد.[26]

در اين دوره، آيين زرواني نيزدر ايران وجود داشت. اين آيين، در دورة اشكاني به اوج رواج خود رسيد و خداي آن زروان، در خارج از ايران نيز به عنوان خدايي بزرگ و برتر مشهور شد. در اين آيين، زروان خدايي بزرگ است كه اهوره­مزدا و اهريمن از او پديد آمده­اند. زروان به معني زمان بيكرانه در اوستا به صورت Zarvan و در پهلوي به صورت Zurvan آمده است. او خدايي بيكرانه و جاويدان است؛ هيچ­چيز بدون او پديد نمي­آيد؛ خوبي، بدي، خير، شر، تاريكي و روشنايي از اوست؛ دادگر و داور استو خداي بخت، مرگ و زندگي است.[27]

اشكانيان مدتي نزديك به 500 سال حكومت كردند تا اينكه اردشير بابكان (224-240م) به كمك چند حكومت محلي، بر ضد آخرين پادشاه اشكاني قيام كرد و اين سلسله را برانداخت. در نتيجه، اشكانيان منقرض شده و جاي خود را به ساسانيان (224-651م) سپردند. در دورة ساسانيان، دين زردشتي دين رسمي كشور شد. اردشير اول پس از رسيدن به قدرت، فرمان داد متون پراكندة اوستا را جمع و تأليف كنند تا آن را كتاب رسمي و قانوني كشور قرار دهد.[28] آيين زرواني نيز مقارن با روي كار آمدن ساسانيان در نواحي غربي ايران حضور داشت و در ميان مردم رايج بود، اما گرايش به آن در ميان خاندان سلطنتي ضعيف بود.[29]

در اين دوره، شمار مسيحيان ايران نسبت به دوره­هاي پيش افزايش يافت[30] و در كنار ادياني چون دين زردشتي، دين بودا، يهوديت و مسيحيت، اديان تازه­­اي چون مانويت و مزدكي ظهور كردند. ماني[31] در 216م. مقارن پايان دورة اشكاني در شمال بابل به دنيا آمد. پدر او پتك[32] از اهالي همدان و مادرش مريم[33] از خانداني اشرافي بود. ماني تقريباً دوازده ساله بود كه ادعا داشت فرشته يا روحي ايزدي بر او نازل شده و حقيقت دين را بر او آشكار نموده است. طبق گفتة ماني، دوازده سال بعد، بار ديگر همان روح بر او آشكار شد و به او دستور داد تا به تعليم دين بپردازد. وي كه فعاليت عمومي خود را در سنين جواني و در دوران پادشاهي اردشير آغاز نمود، عقيده داشت كه تعاليمش بايد جنبة عمومي پيدا كند و جانشين همة اديان موجود شود. ماني در زمان شاپور اول (241-272م) اجازه يافت تا به تبليغ دين خود بپردازد و تا زمان مرگ شاپور، مانويت در سراسر شاهنشاهي مقامي استوار يافت، اما اين وضعيت تداوم نداشت؛ چرا كه بهرام اول (273-276م) بر اثر تحريكات موبدان زردشتي، ماني را به زندان افكند و سرانجام او در 277م. در زندان درگذشت.[34]

دين مزدكي در زمان پادشاهي قباد (484-531م) به وجود آمد. مزدك كه نام كامل او را مزدك بامدادان ضبط كرده­اند، مروج اين دين در اين دوره بوده است. لازم به ذكر است كه دو قرن پيش از ظهور مزدك، شخصي به نام بوندوس [35] اين دين را در كشور روم تبليغ مي­كرد. وي در حوالي 300م. براي ترويج دين خود وارد ايران شد و ايرانيان دين او را درست­دين [36] ناميدند. تقريباً در نيمة دوم قرن پنجم م. موبد شهر فسا كه زردشت خُرّگان [37] نام داشت، بر اساس تعاليم بوندوس، آييني به نام زردشتگان را بنياد نهاده و به تبليغ آن ­پرداخت. بر اساس آنچه منابع گفته­اند، مزدك در واقع ادامه­دهندة راه زردشت خُرّگان بوده و دين او را تبليغ مي­كرده است، اما به دليل تبليغات و فعاليت­هاي زياد مزدك، كم­كم نام مؤسس اصلي اين دين- زردشت خُرّگان- تحت­الشعاع قرار گرفت و پس از شورش درست­دينان به رهبري مزدك، اين جنبش مزدكي نام گرفت.[38]

گرايش قباد به دين مزدك، رواج و گسترش اين دين را به دنبال داشت. بر اساس روايات مورّخان، قباد از وجود مزدك براي از بين بردن قدرت اشراف و روحانياني كه قدرت شاه را تضعيف كرده بودند، استفاده نمود. مزدكيان در زمان قباد قدرت زيادي به دست آوردند، اما در زمان خسرو انوشيروان (531- 579م) قتل­عام شدند.[39]

عقايد گنوسي نيز در دورة ساسانيان رواج داشت. گنوس از واژة يوناني Gnosis به معناي دانستن گرفته شده و اسكندريه و سامره خاستگاه اولية اين آيين به شمار مي­رود. پيروان اين آيين نه تنها ادعا داشتند كه به حقيقت دست يافته­اند، بلكه مدعي بودند كه حقايق الهي فقط بر ايشان آشكار شده است. بر اساس آموزه­هاي اين سنت، روح انسان پس از آزادي از اين جهان، بار ديگر به جهان روح كه از آن به جهان مادي سقوط كرده بود، باز مي­گشت. اين آزادي بر پاية آگاهي بر وحي الهي حاصل مي­شد و اين آگاهي نيز به ياري اجراي آيين­ها و قواعدي خاص به دست مي­آمد. علاوه بر اين، تعاليمي را كه آنان آموزش مي­دادند، بر پاية دوگانگي و تضاد ماده و روح قرار داشتو خداوند در نظر ايشان بسيار دور و دست­نيافتني بود.[40]

در مورد مهرپرستي بايد گفت كه گزارشي از آن در اين دوره در دست نيست، ولي با توجه به قرائني كه وجود دارد، مي­توان فهميد كه در اين دوره، اعتقاد به خداي مهر همچنان باقي بود. آتشكدة آذربرزين مهر[41] كه آتشكدة دهقانان و كشاورزان بود، با نام مهر مرتبط بود؛[42] وزير يزدگرد دوم (439-457م) مهر نرسي[43] نام داشت و اردشير دوم (379-383م) در طاق بستان در كنار مهر تصوير شده است.[44]

آخرين پادشاه ساساني، يزدگرد سوم (632-651م) نام داشت. هنوز چند سال از سلطنت وي نگذشته بود كه ايران مورد حملة اعراب مسلمان قرار گرفت. ابتدا ارتش ساسانیان پیروز شد، ولی به علت اختلافات داخلي، شكست در جنگ با روم و شيوع بيماري در بخش­هايي از ايران،[45] در جنگ­های قادسیه، مَدائن، جَلولاء و نَهاوند كه حدوداً بين سال­هاي 14 تا 21ه.ق. روي داد، ايرانيان شکست خوردند. با شكست ايرانيان در جنگ نهاوند و فرار بي­ثمر يزدگرد كه به كشته­شدنش انجاميد، اعراب مسلمان موفق شدند به تدريج شهرهاي ايران را يكي پس از ديگري يا به جنگ و يا به صلح با گرفتن جزيه و خراج فتح كنند.[46]
2- تاريخچة ديني ايران در سده­هاي اول تاريخ اسلام

پس از ورود اسلام به ايران، ايران تا سال 132ه.ق. از طرف خلفای راشدین و خاندان اموی و پس از آن از طرف خاندان عباسی اداره می شد.در همان قرون اول ظهور اسلام، دين زردشتي از قدرت گذشتة خود فاصله گرفت (بندهش، 18: 216). به تدريج غالب زردشتيان به اسلام گرويدند و تنها اقليت كوچكي به اين دين باقي ماندند. بخشي از زردشتياني كه به دين خود پايبند بودند، ابتدا به سرزمين­هاي شرقي ايران و سپس به خارج از ايران مهاجرت كردند: گروهي به چين و گروهي به هندوستان. زردشتياني كه به هندوستان مهاجرت كردند، به پارسي معروف شدند.[47]

مانويان- كه در زمان بهرام اول، به شدت تحت تعقيب و آزار قرار گرفتند و به تركستان ماوراء­النهر پناه بردند- پس از گسترش اسلام در ايران، مجدداً به ايران و عراق بازگشتند و دين خود را در آنجا احياء كردند. آنان در بغداد به ترجمه و تأليف كتب خود پرداخته و برگزيدگان و سياحان مانوي در سفرهاي خود به تبليغ مانويت اهتمام ورزيدند.[48] مانويان كه تا پايان دورة امويان زندگي نسبتاً آرامي را سپري كردند، در دورة عباسيان، به ويژه در زمان دو خليفة عباسي، مهدي (158-169ه.ق) و مقتدر (295-320ه.ق)، مورد تعقيب و آزار قرار گرفتند و بخشي از آنان به خراسان گريختند.[49] در كتاب حدود العالم كه در 372 ه.ق. تأليف يافته، از وجود خانقاه مانويان در سمرقند سخن رفته است.[50] بر اساس منابع، تا عصر معزالدوله- از پادشاهان آل بويه- (320-356) 300 نفر مانوي در بغداد وجود داشته و در زمان ابن­نديم (377-385) تعداد آنان به حدي كاهش يافته كه به پنج نفر هم نمي­رسيدند.[51]


[1]. بهار، مهرداد؛ شميسا، سيروس،نگاهي به تاريخ اساطير ايران باستان،تهران، علم، 1388، ص 111؛ بهار، مهرداد، اديان آسيايي، تهران، چشمه، 1387، صص 19-20؛ فراي، ريچارد نلسون، تاريخ باستاني ايران، ترجمة مسعود رجب­نيا، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 80.

[2]. Deioces, Diako, Deyaco, Diyako, Deiokes.

[3]. خدايي به نام ايندره در رأس ديوها (Devas) و دو خداي ميتره - ورونه (Mitra-Varuna) در رأس اسوره­ها (Asuras) قرار داشتند. واژة ديو در اوستا به صورت (Daiva) و در زبان پهلوي به صورت (Daeva) آمده است.

[4]. آتش نزد ايرانيان (Atar/Azar) و نزد هنديان (Agni) نام داشت.

[5]. Haoma: اين شراب مقدس كه در ايران هئومه و در هند سئومه نام داشت، دور­دارندة مرگ است، به دليران در ميدان جنگ نيرو مي­دهد، به دوشيزگان شوهر مي­دهد و به زنان پسران نيكو عطا مي­كند (ر.ك. هوم­يشت، بند 2-23).

[6]. Rta/Arta: مساوي با اشه؛ به معني نظم و راستي.

[7]. Mitra: مهر يا ميتره نام يكي از بزرگ­ترين خدايان آريايي بود كه در ودا به معني دوست و در اوستا به معني پيمان آمده است. اين خدا در هند، ميتره و در ايران، ميثره خوانده مي­شد. ميتره در ميان خدايان هندوايراني از اعتبار زيادي برخوردار بود و نوشيدن شراب مقدس هئومه و قرباني كردن گاو به او منسوب بود. علاوه بر اين، مهر در اين دوره چندين وظيفه داشت: شاهي و شهرياري، برپاداشتن نظم مادي و اخلاقي، باران­آوري، حفظ خدايان، حفظ قانون و حفظ كشاورزان. شايان ذكر است كه اعتقاد به مهر، نشان­دهندة وجود آيين ميتره يا مهرپرستي در ميان آرياييان بود (ر.ك. تيمه، پل، مهر در ايران و هند باستان، ترجمة احمدرضا قائم­مقامي، گرد­آورنده و ويراستار بابك عاليخاني، تهران، ققنوس، 1384، ص 26؛ بهار، اديان آسيايي، ص 67).

[8]. Varuna: خداي بزرگ و در همه­جا حاضر است، او هزار چشم و ديده­بان بي­شمار دارد، بر همه چيز آگاه است، نيرومندترين و فرمانرواي جهان است، نظام عالم در دست اوست و آورندة باران و بركت است. ميتره و ورونه رابطه­اي متقابل و جدايي­ناپذير با يكديگر دارند و به ياري هم چرخ گيتي را مي­چرخانند (ر.ك. بهار، اديان آسيايي، ص 161).

[9]. Indra: ايندره خداي جنگ، طوفان، رعد و آورندة باران است و لقب شكست­ناپذير دارد.

[10]. كريستن­سن، آرتور، مزدا پرستي در ايران قديم،ترجمة ذبيح­الله صفا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1336، صص 33 -45؛ همو، ايران در زمان ساسانيان، ترجمة رشيد ياسمي، ويراستار حسن رضايي باغ بيدي، تهران، صداي معاصر، 1378، ص 13؛ ولي، وهاب؛ بصيري، ميترا، اديان جهان باستان، تهران، پ‍ژوه‍ش‍گ‍اه ع‍ل‍وم ان‍س‍ان‍ی و م‍طال‍ع‍ات ف‍ره‍ن‍گ‍ی ، 1372، جلد 3، ص 62، 74-79؛ بهار، مهرداد؛ شميسا، سيروس، نگاهي به تاريخ اساطير ايران باستان، صص 29-41.

[11] .Ahura.

[12]. در اوستا نام وي به صورت زردشت سپيتْمان آمده است (يسنا 29: 8). از متون اوستايي چنين برمي­آيد كه زردشت از ميان خانداني به نام سپيتمه يا سپيتامه (Spitāma) برخاست. نام پدرش پوروشَسپَه (Pourušaspa) و نام مادرش دوغذووا (Dughdhōvā) بود (دينكرد پنجم، 2:2). با توجه به قرائن زباني و تاريخي و با در نظر گرفتن اختلاف زباني اوستاي گاهاني با ديگر بخش­هاي اوستا، مي­توان حدس زد كه زردشت ميان سال­هاي 1200 تا 1000 پيش از ميلاد مي زيسته است (ر.ك. آموزگار، ژاله؛ تفضلي، احمد، اسطورة زندگي زردشت، تهران، چشمه، 1375، ص 25، 26، 45، 47).

[13]. كريستن­سن، مزدا­پرستي در ايران قديم،صص 45-51؛ ورمازرن، مارتن يوزف، آيين ميترا، ترجمة بزرگ نادرزاده، تهران، چشمه، 1375،ص 18.

[14]. آتاباي، بدري، نگاهي به گوشه­هايي از تاريخ ايران، تهران، دنياي كتاب، 1377، صص 29-33.

[15]. شارپ، رلف نارمن، فرمان­هاي شاهنشاهان هخامنشي، تهران، مؤسسة فرهنگي و انتشاراتي پازينه، 1384، ص 85، 116.

[16]. شارپ، ص 70.

[17]. Anahita: فرشتة آب در ايران و ممالك همسايه. اسم كامل آن اَرَدْويسْوَرْ آناهيتاست و در اوستا دارندة هزار دريا و هزار رود است كه گله­ها و دارايي­ها را فزوني مي­بخشد؛ زنان را باردار مي­كند و در دوران بارداري و وضع حمل آنان، نگهبان و حامي آنان است. آبان­يشت در اوستا به ستايش اين ايزد پرداخته است (ر.ك. آبان­يشت، بند 1-5؛ پورداود، ابراهيم، يشت­ها، بي­جا، سلسله انتشارات انجمن زردشتيان ايراني، بي­تا، صص 158-159).

[18]. شارپ، ص 138، 139، 141.

[19]. گيرشمن، رومن، ايران از آغاز تا اسلام، ترجمة محمد معين، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1366، ص 319.

[20]. داندا مايف، محمد، ايران در دوران نخستين پادشاهان هخامنشي، ترجمة روحي ارباب، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1373، ص 305؛ ويسهوفر، يوزف، ايران باستان،ترجمة مرتضي ثاقب­­فر، تهران، ققنوس، 1377، ص 134؛ بروسيوس، ماريا، ايرانيان باستان، ترجمة ماني صالحي­علامه، تهران، ثالث، 1389، ص 54، 90.

[21]. SiddharthaGautama: وي حدود قرن 6 ق.م. در سرزمين نپال به دنيا آمد. پدرش سودودنه Suddhodana))كه از پيشگويان شنيده بود فرزندش در آينده يا پادشاه خواهد شد و يا بودا Buddha))، براي اينكه از بودا شدن پسر خود جلوگيري كند، دستور داد هر نوع وسائل ناز و نعمت و عيش و عشرت را براي او فراهم سازند، ولي گوتمه پس از ديدن يك بيمار، پيرمرد، مرده و مرتاض، از ناز و نعمت دست كشيد و در پي نيروانه Nirvāna))برآمد. او رياضت­هاي زيادي را متحمل شد و چون ديد اين رياضت­ها او را به نيروانه نمي­رساند، آن­ها را رها كرد و به سير در عالم دروني خود پرداخت و پس از مدتي به حقيقت دست يافت. او سپس حقايقي را كه به دست آورد، براي ديگران تبليغ نمود و به ترويج عقايد خود پرداخت.

[22]. Arsaces I of Parthia.

[23]. فراي، صص 370-373؛ بروسيوس، ص 168.

[24]. دين مهر در جهان باستان (مجموعه گزارش­هاي دومين كنگرة مهرشناسي)، ترجمة مرتضي ثاقب­فر، تهران، توس، 1385، ص 10 مقدمه.

[25]. البته در اين دوره، اقوام مختلف به خدايان متعددي اعتقاد داشتند و هر شهر، ناحيه و هر گروهي خدايان خاص خود را داشت.پرستش نياكان، ستارگان و خورشيد؛ يكسان دانستن برخي خدايان با ستارگان ثابت و سيار نيز از اعتقادات مرسوم در ايران اين دوره بود (ر.ك. بهار، اديان آسيايي، ص 69؛ فراي، ص 371؛ بروسيوس، ص 166).

[26]. آموزگار، ژاله، سخني كوتاه در مورد اوستا و مطالب آن ، زبان، فرهنگ، اسطوره (مجموعه مقالات)، تهران، معين، 1386، ص 59.

[27]. جلالي­مقدم، مسعود، آيين زرواني: مكتب فلسفي عرفاني زردشتي بر مبناي اصالت زمان، تهران، اميركبير، 1384، ص73،54، 74.

[28]. كريستن­سن، ايران در زمان ساسانيان، ص 100.

[29]. بهار، اديان آسيايي، ص 71؛ جلالي­مقدم، ص 74.

[30]. دولت ايران در جنگ­هايي كه با روم و سوريه داشت، اسيران مسيحي خود را به ايران مي­آورد و در ايران ساكن مي­نمود و بنابراين آمار مسيحيان در ايران رو به فزوني نهاد (ر.ك. كريستن­سن، ص 194).

[31]. نام ماني در منابع لاتين به شكل قوربيقوس و در منابع يوناني به شكل كوپريكوس يا كورپكو آمده است. احتمالاً كرپكو يا كرپيكو از ريشة كرپك يا كرفك پهلوي، به معني صواب و خير گرفته شده و واو آخر آن علامت تخفيف بوده است. قوربيقوس نيز كلمه­اي فارسي نبوده و اصل آن آرامي يا نبطي بوده است (ر.ك. بهار، زندگاني ماني ، كشاكش­هاي مانوي مزدكي در ايران عهد ساساني، كرباسيان، مليحه؛ كريمي زنجاني­اصل، محمد،تهران، اختران، 1384، ص 65؛ تقي­زاده، حسن، ماني­شناسي (پژوهش­ها و ترجمه­ها)، به كوشش ايرج افشار، تهران، توس، 1382، ص 280).

[32]. اين نام به اشكال مختلف پاتك، بابك، پتگ، فديك، فتق، پتيك و پاتاكيوس گزارش شده است (ر.ك. بهار، زندگاني ماني ، ص 64؛ وامقي، ايرج، نوشته­هاي ماني و مانويان، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1378، ص 231).

[33]. نام مادر ماني نيز به اشكال مختلف نوشيت، يوسيت، راميس، اوتاخيم و مريم آمده است (ر.ك. تقي­زاده، ص 280).

[34]. تقي­زاده، حسن، ماني و دين او، تهران، چاپخانة مجلس، 1335، صص 4-16؛ بهار، صص 82-83.

[35].Bundos.

[36].Dərisdênân.

[37].Khvarraghàn.

[38]. بر اساس منابع اسلامي، پيش از مزدك، زردشت خرگان اين دين را تبليغ مي­كرده است (ر.ك. طبري، جلد 2، ص 99) و بر اساس منابع بيزانسي، بوندوس نامي در روم. كريستن­سن بر اين نظر است كه چون اين دين در روم توسط بوندوس و مدتي بعد در ايران توسط زردشت خرگان ترويج مي­شده، پس اين دو در واقع يك نفر بودند و در واقع بوندوس لقب زردشت خرگان بوده است (ر.ك. ايران در زمان ساسانيان، ص 245). كليما نظر كريستن­سن را قبول ندارد و معتقد است كه زردشت خرّگان دنبالة كار بوندوس را ادامه داده و دين او را تبليغ مي­كرده است (کلیما، اوتاکر، تاريخ جنبش مزدكيان، ترجمة جهانگير فكري ارشاد، تهران، توس، 1384، ص 179). بهار نيز همين نظر را دارد (ر.ك. اديان آسيايي، ص 95، 101). در كنار اين نظرات، تورج دريايي بر اين باور است كه زردشت خرگان از نياكان مزدك بوده و مزدك كار وي را دنبال كرده است (ر.ك. دريايي، تورج، شاهنشاهي ساساني، ترجمة مرتضي ثاقب­فر، تهران، ققنوس، 1383، ص 85).

[39]. ابن­بلخي، فارسنامه، توضيح منصور رستگار رضايي، شيراز، بنياد فارس­شناسي، 1374، ص 221.

[40]. بهار، اديان آسيايي، صص 74-75، 96.

[41].Adhur- Burzèn-Mihr.

[42]. بهار، ص 69.

[43]. Mihr Narasē.

[44]. پورداود، ص 408.

[45]. دياكونوف، ميخائيل ميخائيلوويچ، تاريخ ايران باستان، ترجمة روحي ارباب، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1382، ص 359.

[46]. بلاذري، احمد­بن­يحيي­، فتوح­البلدان، فهرست و تدقيق صلاح­الدين منجد، قاهره، مكتبه­النهضه­المصريه، بي­تا، جلد 2، صص 313-318، 323-325، 371-375، 380-381؛ فراي، صص537-538.

[47]. محمدي ملايري، محمد، تاريخ و فرهنگ ايران در دوران انتقال از عصر ساساني به عصر اسلامي، تهران، توس، 1379، ص 312.

[48]. طاهري­عراقي، احمد، رديه­نويسي بر مانويت در عصر اسلامي ، كشاكش­هاي مانوي مزدكي در ايران عهد ساساني، ص 100.

[49]. يعقوبي، احمد­بن­اسحاق، تاريخ­ اليعقوبي، تحقيق عبدالامير مهنا، بيروت، مؤسسه­الاعلمي للمطبوعات، 1993م، جلد 2، ص 343؛ ذهبی، محمدبن­احمد، العبر في خبر من غبر، تحقيق صلاح­الدين منجد، كويت، تراث العربي، 1960م، ص 240.

[50]. حدود­العالم من­المشرق الی­المغرب، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1340، ص 107.

[51]. ابن­نديم، الفهرست، بيروت، دار­المعرفه للطباعه و­النشر، 1987م، صص400-401.
فهرست مطالب
مقدمه1
كليات.. 6
1- تاريخچة ديني ايران پيش از اسلام7
2- تاريخچة ديني ايران در سده­هاي اول تاريخ اسلام16
فصل اول: سياه­جامگان. 20
1- معرفي سياه­جامگان. 21
1-1- ابومسلم خراساني، رهبر سياه­جامگان. 22
1-2- وجه تسمية سياه­جامگان. 26
1-3- بررسي تاريخي سياه­جامگان. 27
1-4- هدف سياه­جامگان. 34
2- معرفي جنبش­هاي به­آفريد، سنباد، استادسيس و اسحاق ترك.. 35
2-1- جنبش به­آفريد. 36
2-1-1- نماز. 40
2-1-2- شراب.. 42
2-1-3- حذف باژ پيش از غذا43
2-1-4- آباداني و تعمیرراه­هاوپل­ها44
2-1-5- نكشتن حيوانات.. 45
2-1-6- ادعاي عروج.. 46
2-2- جنبش سُنباد. 47
2-3- جنبش اسحاق ترک.. 53
2-4- جنبش استادسیس... 55
3- بررسي عقيدتي سياه­جامگان. 58
4- انعكاس باورهای ايران باستان در عقاید و افکار سياه­جامگان. 68
4-1- ازدواج با محارم. 69
4-2- خرفسترغن.. 71
4-3- اشتراك در ناموس..........................................................................................................72
فصل دوم: راونديه. 76
1- معرفي راونديه77
1-1- وجه تسمية راونديه. 79
1-2- بررسي تاريخي راونديه. 79
1-3- هدف راونديه. 82
2- بررسي عقيدتي راونديه82
3- انعکاس باورهای ایران باستان در عقايد و افكار راونديه84
3-1- الوهیت... 84
3-2- ازدواج با محارم. 89
3-3- مهمان­نوازی.. 89
فصل سوم: سفيدجامگان. 91
1- معرفي سفيدجامگان. 92
1-1- مقنع، رهبر سفيدجامگان. 93
1-2- وجه تسمية سفيدجامگان. 94
1-3- بررسي تاريخي سفيدجامگان. 95
1-4- هدف سفيدجامگان. 102
2- بررسي عقيدتي سفيدجامگان. 103
3- انعکاس باورهای ایران باستان در اندیشه­های سفیدجامگان و بنیانگذار آن. 105
3-1- درخشش صورت مقنّع. 105
3-2- نحوۀ دیدار با مقنع. 109
3-3- زندگی مقنع به همراه همسران. 110
3-4- ياري­دهنده در جنگ و شکست­ناپذیر. 111
3-5- رازدانی و غيبگویی.. 112
3-6- نقاب.. 114
3-7- ضيافت آييني و عروج به آسمان. 117
3-8- شباهت بين مهرابه و بارگاه مقنع. 118
3-9- اشتراك در مال و ناموس... 120
فصل چهارم: خرمدينان. 122
1- معرفي خرمدينان. 123
1-1- بابك خرمدين، رهبر خرمدينان. 123
1-2- وجه تسمية خرمدينان. 125
1-3- بررسي تاريخي خرمدينان. 126
1-4- هدف خرمدينان. 133
2- بررسي عقيدتي خرمدينان..............................................................................................134 3- انعکاس باورهای ایران باستان در عقاید و افکار خرمدینان. 137
3-1- گاوكشي.. 139
3-2- جنگجويي.. 141
3-3- طهارت و پاکی.. 142
3-4- ازدواج با محارم. 146
3-5- اعتقاد به گرزْمان. 147
3-6- نفی تعدد زوجات.. 149
3-7- تحريم طلاق.. 150
3-8- ظهور منجي.. 152
3-9- اعتقاد به دو اصل روشني و تاريكي.. 152
3-10- آزار نرساندن به حيوانات و گياهان. 155
3-11- اعتقاد به تناسخ ارواح.. 159
3-12- سرنوشت روان پس از مرگ.. 162
3-13- اشتراك در مال و ناموس... 163
3-14- آزار نرساندن به مردم. 165
3-15- محبت و مهمان­نوازي.. 166
3-16- لذت­جويي.. 166
3-17- اعتقاد به وجود هميشگي پيامبران و عدم انقطاع وحي.. 167
نتيجه­ گيري.. 169
فهرست منابع 173


دریافت فایل
جهت کپی مطلب از ctrl+A استفاده نمایید نماید




انديشه هاي ايران باستان


جنبش هاي ديني ايراني


دو قرن اول هجري


مقاله


پاورپوینت


فایل فلش


کارآموزی


گزارش تخصصی


اقدام پژوهی


درس پژوهی


جزوه


خلاصه