انعكاس انديشه هاي ايران باستان بر جنبش هاي ديني - دانلود رایگان
دانلود رایگان پایان نامه انعكاس انديشه هاي ايران باستان بر جنبش هاي ديني ايراني در دو قرن اول هجري
دانلود رایگان
انعكاس انديشه هاي ايران باستان بر جنبش هاي ديني ايراني در دو قرن اول هجريانعكاس انديشه هاي ايران باستان بر جنبش هاي ديني ايراني در دو قرن اول هجري مقدمه جنبشهاي شكلگرفته در ايران پس از اسلام با انگيزهها و اهداف مختلفي پديد آمدهاند. رهبران برخي از اين جنبشها كه علاقهاي به دين اسلام نداشتند، درصدد بودند تا اديان، عقايد و انديشههاي كهن ايراني را دوباره در ايران رواج دهند. در واقع، با غلبة اسلام بر ايران، اگر چه عدة زيادي از ايرانيان دين اسلام را پذيرفتند و از عقايد كهن خود دست كشيدند، اما بودند كساني كه اعتقادات كهن خود را از دست نداده و منتظر فرصتي براي ترويج مجدد آنها بودند. اين افراد كه هر كدام عقايد و دعاوي خاص خود را داشتند، براي رسيدن به اهداف خود، بر ضد دستگاه خلافت اسلامي شوريدند و در مدت كمي موفق شدند افراد زيادي را به جنبش خود جذب كنند. آنان پس از جذب گروه زيادي از مردم، انديشههاي ايراني مدّنظر خود را تبليغ نموده و افكار و اذهان مردم را به شدت تحت تأثير قرار دادند. جنبشهاي ديني مختلفي كه توسط اين افراد پايهگذاري شد، با وجود پذیرش دستهای از اعتقادات اسلامي، محل تجلی و تبلور برخی از عقاید و باورهای ایران باستان بودند. از ميان جنبشهاي ديني مختلفي كه در قرون اولية اسلامي رخ داد، ما در اين جستار برآنيم تا جنبشهايي را بررسي كنيم كه نه تنها انديشههاي ايراني در آنها وجود داشته باشد، بلكه خاستگاه آنها ايران بوده و در دو قرن اول هجري رخ داده باشند. با اين توصيف، فرقي چون ميمونيه - از خوارج - و منصوريه – از فرق غلات - كه اعتقاداتي همچون ازدواج با محارم در بين آنها به چشم ميخورد،[1] چون خارج از مرزهاي ايران شكل گرفتند و خاستگاه اولية آنها در ايران نبوده، مورد بررسي قرار نميگيرند و شورش افرادي چون ابوعيسي اصفهاني،[2] شُرَيْكبنشيخ مهري[3] و يوسف البرم[4] نيز با اينكه شورشهايي ديني بوده و در ايران شكل گرفتهاند، اما چون انديشههاي ايراني در عقايد آنان وجود ندارد، بررسي نخواهند شد.[5] از اينرو، در پژوهشحاضر جنبشهاي سياهجامگان، بهآفريد، سنباد، اسحاقترك، استادسيس، راونديه، سفيدجامگان و خرّمدينان، كه جنبشهایی التقاطی بودند و تا حدي ميتوان گفت بر پایهی آمیختگی انديشههاي ایرانی و اسلامی شکل گرفتند، مورد نظر خواهند بود. سؤالاتي كه در اين پژوهش درصدد پاسخگويي به آنها هستيم، عبارتند از: آيا ميان جنبشهاي ديني شكلگرفته در دوران اولية ايران و انديشههاي موجود در ايران پيش از اسلام ارتباطي وجود دارد؟ میزان تأثیرپذیری این جنبشها از انديشههاي ايران پيش از اسلام تا چه حد بوده است؟ کدام یک از ادیان ایرانی بیشترین تأثیر را بر اين جنبشها گذاشتهاند؟ بر اين اساس پاياننامة حاضر به چهار فصل تقسيم شده است: در كليات به ارائهی گزارشی کلی دربارهی باورها و عقاید ایران باستان در ادوار مختلف تاريخي و بررسي وضعيت اديان مختلف در ايران پس از اسلام پرداخته و سپس جنبشهای دینی موردنظر در ایران پس از اسلام معرفي شدهاند. در فصل اول به معرفی جنبش سياهجامگان و جنبشهاي بهآفريد، سنباد، اسحاق ترك و استادسيس پرداخته شد و سير تاريخي و عقيدتي هر یک از آنها به تصویر کشیده شد. در نهایت انديشههاي ايراني موجود در آنها مورد بررسي قرار گرفته است. محتوای فصل دوم، جنبش راوندیه است که پس از بررسي سير تاريخي و عقيدتي آن، انديشههاي ايراني موجود در آن معرفي شده است. در فصل سوم و چهارم به ترتيب جنبش سفيدجامگان و خرمدينان، تاريخ و عقايد آنها را مورد كنكاش قرار داديم و در پایان با معرفي افکار و اندیشههای ايراني مطرح در این جنبشها، به بررسی میزان تأثیرپذیری آنها از اندیشههای ایرانی پرداختهايم. بخش آخر این پایاننامه نیز مشتمل بر نتيجه و کتابنامه است که دربردارندة منابع مورد استفاده در این تحقیق است. در مورد تاريخ جنبشهای مذکور پژوهشهاي مختلفي صورت گرفته است. بهترين اين پژوهشها را صدّيقي در كتاب جنبشهای دینی ایراني در قرنهاي دوم و سوم هجري به انجام رسانده است. وي در اين كتاب ضمن بررسي تاريخ هر كدام از اين جنبشها، به عقايد ديني آنها نيز اشاره مینماید. در كنار اين اثر كه جامعترين اثر در اين زمينه محسوب ميشود، محققان ديگري چون مهرداد بهار در اديان آسيايي؛ ادوارد براون در تاريخ ادبي ايران؛ زرينكوب در سه اثر خود به نامهاي دو قرن سكوت، روزگاران ايران و تاريخ ايران بعد از اسلام؛ ذبيحالله صفا در تاريخ ادبيات ايران؛ سعيد نفيسي در بابك خرّمدين؛ غلامحسين يوسفي در ابومسلم سردار خراسان؛ رضا رضازادة لنگرودي در جنبشهاي اجتماعي در ايران پس از اسلام؛ احسان يارشاطر در مقالهاي به نام دين مزدكي و... بدین موضوع پرداختهاند. ويژگي مشترك اغلب اين آثار تكية آنها بر جنبة تاريخي اين جنبشهاست و آثاري كه عقايد آنها را مورد توجه قرار دادهاند، به شرحي كلي در مورد عقايد ايشان اكتفا كردهاند. براي نمونه، مهرداد بهار عقايد موجود در بين خرمدينان را برميشمارد و آنها را مزدكي ميداند. صدّيقي نيز به وجود انديشههاي مزدكي به ويژه در بين خرمدينان اشاره ميكند، اما اغلب انديشههاي رايج در بين اين جنبشها را متأثر از محيط اجتماعي و برگرفته از انديشههاي غلات ميداند. ادوارد براون[6] نيز وجود انديشههاي غير اسلامي و برگرفته از غلات را در بين ايشان تأييد ميكند. از بين آثاري كه به عقايد اين جنبشها پرداختهاند حسن ابراهيم حسن، فاروق عمر و براون به نقل از دوزي،[7] عقيدة راونديان به الوهيت خلفا را متأثر از انديشههاي ايراني ميدانند و ويدن گرن[8] به تأثير انديشههاي ايراني و هندوايراني در برخي از اعمال مقنع اشاره ميكند. ريچارد فراي[9] نيز در كتاب عصر زرين فرهنگ ايران به وجود عقايد كهن ايراني در بين سفيدجامگان اذعان كرده، اما اين انديشهها را نام نبرده است. وي همچنين در كنارايرانشناساني چون اشپولر[10] و دوشن گيمن[11] برخي از اعتقادات خرمدينان را زردشتي ميداند. هر چند اين محققان به وجود اين شباهتها اشاره كردهاند، اما اين اشارات گاهي بسيار مختصر و گاهي بسيار پراكنده بوده است. در اين پژوهش علاوه بر اين كه اشارات اين بزرگان با توضيح و شرح بيشتري بيان شده است، موارد ديگري نيز مورد کنکاش و بررسی قرار گرفته است. علاوه بر اين، ضمن بررسي عقايد اين جنبشها، با نكتههاي جديدي برخورديم كه پيش از اين هيچ محققي به آنها دست نيافته بود. با توجه با اینکه در این زمینه به طور جامع و کامل اثری به رشتهی تحریر درنیامده است، اثر حاضر به دلیل پرداختن به این موضوع، اثری نو و جدید میباشد. شايان ذكر است كه اين تحقيق با سختيهايي مواجه بود. شناخت انديشههاي ايراني موجود در اين جنبشها جز با مراجعه به كتب متعدد تاريخي امكانپذير نبود. منابع تاريخي فقط به ذكر عقايد آنها به صورت كاملاً موجز اكتفا كردهاند و توضيحي در مورد چگونگي آنها ندادهاند. در واقع، اگرچه گاهي در منابع به طور ضمني به منشأ اين عقايد اشاره شده بود، اما در اكثر موارد، سكوت منابع ما را در تشخيص ريشة واقعي اين انديشهها با مشكل مواجه ميكرد. گاهي انديشههاي ايراني مشخص بودند، اما درك اينكه اين انديشهها از كداميك از اديان ايراني برگرفته شدهاند، مشكل مينمود و براي شناخت ريشة واقعي آنها به مطالعات زيادي نياز بود. [1]. اشعري، عليبناسماعيل، مقالاتالاسلاميين و اختلافالمصلّين، مصحح محمد محي الدين عبدالحميد، قاهره، مکتبه نهضه مصر، 1384ه.ق/ 1969م، ص 74؛ شهرستانی، محمدبنعبدالکریم، الملل و النحل، تخريج محمدبنفتحالله بدران، قاهره، مکتبه الانجلوالمصریه، بیتا، جلد 1، ص116. [2]. ابوعيسي يك يهودي بود و عوبديا يا ابواسحاقبنيوسف نام داشت. وي در 119 ه.ق. در اصفهان شورش نمود و عدة زيادي از يهوديان به او پيوستند. ابوعيسي انديشههايي ديني داشت و يهوديان او را منجي خود ميدانستند (ر.ك. ابوالمعالي، محمدبنعبیدالله، بيان الأديان، به تصحيح محمدتقي دانشپژوه و همكاري قدرتالله پيشنماززاده، مجموعه انتشارات ادبي و تاريخي، 1376، صص 115- 116؛ دقيقيان، شيريندخت، نردباني به آسمان: نيايشگاه در تاريخ و فلسفة يهود، تهران، ويدا، 1378، ص 296). [3]. شريك كه در 133 ه.ق. در خراسان و بخارا شورش نمود، شيعه بود و ضمن مخالفت با عباسيان و اقدامات خشنشان، مردم را به خلافت فرزندان علي (ع) فرا ميخواند (ر.ك. طبري، محمدبنجرير، تاريخ الأمم و الملوك،تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، دارالمعارف بمصر، 1119م، جلد 7، ص 459؛ نرشخي، ابوبکرمحمدبنجعفر، تاريخ بخارا، ترجمة ابونصراحمدبنمحمدبننصرقباوي، تلخيص محمدبنزفربنعمر، تصحيح مدرس رضوي، بيجا، بينا، بيتا، ص 86). [4]. وي كه در 160 ه.ق. در خراسان شوريد، نام اصلياش يوسفبنابراهيم بود و در بين مردم به يوسفالبرم مشهور شد، اگر چه گفته شده كه وي ادعاي پيامبري داشته (ر.ك. آذرنوش، آذرتاش، چالش ميان فارسي و عربي در سدههاي نخست، تهران، نشر ني، 1385، ص 55)، اما منابع علت شورش وي را اعتراض به رفتار و عملكرد خليفه مهدي ذكر كردهاند (ر.ك. طبري، جلد 8، ص 124). اين در حالي است كه براون قيام وي را قيامي مبهم ميداند و ميگويد يوسف مردم را به نيكي و پرهيز از بدي فرا ميخواند (براون، ادوارد، تاريخ ادبي ايران (از قديمترين روزگاران تا زمان فردوسي)، ترجمه، تحشيه و تعليق علي پاشا صالح، تهران، اميركبير، 1335، ص 472). [5]. جنبشهايي چون جنبش ديلميان در طبرستان كه در زمان خلافت منصور و در 143 ه.ق روي داد (طبري، جلد 7، ص 513، 517؛ ابناثير، عليبنمحمد، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، 1979م، جلد 5، صص 512-513)؛ جنبش ابوالخصيب كه به قول طبري در 183 ه.ق و به قول ابناثير در 186 ه.ق. در نسا شوريد (طبري، جلد 8، ص 270؛ ابناثير، جلد 6، ص 174) و جنبش يحييبنعبدالله طالبي در 176 ه.ق. در ديلم (طبري، جلد 8، ص 242)؛ با اينكه جنبشهايي ايراني بودند، اما چون انديشههاي ديني در آنها وجود ندارند، مورد بررسي قرار نميگيرند. [6] .Edward Granville Browne )1862-1926). [7]. Dozy, L, Islamisme, pp. 241-243. [8]. Geo Widengren (1907-1996). [9]. Richard Nelson Frye (1920-2014). [10] .Bertold Spuler (1911-1990). [11] .JacquesDuchesne-Guillemin (1910-2012). براي رسيدن به دركي بهتر از عقايد موجود در جنبشهاي ديني شكلگرفته در ايران پس از اسلام، ميبايست تاريخ ايران و عقايد جاري در ادوار مختلف آن را مورد بررسي قرار دهيم و شناختي كلي از اديان موجود در ايران پيش از اسلام- چه ادياني كه خاستگاه آنها در ايران بوده است و چه ادياني كه از ديگر مناطق وارد ايران شدهاند- به دست آوريم. بيگمان بررسي اين سير عقايد در ايران، ما را در شناخت انديشههاي ايراني موجود در جنبشهاي ديني پس از آن، ياري خواهند داد. 1- تاريخچة ديني ايران پيش از اسلام براي بررسي تاريخ ايران بايد از آرياييها و مهاجرت آنان بدين سرزمين آغاز كنيم. آرياييها يا هندواروپاييها كساني بودند كه در هزارة سوم ق.م. به دلايلي چون زياد شدن گلهها، خشك شدن مراتع و انفجار جمعيت، از سرزمين اصلي خود در جنوب روسيه خارج شدند و به سرزمینهای جنوبیترمهاجرت كردند. در طول هزارة دوم ق.م. جابهجايي ديگري در ميان آنان پديد آمد و گروهي از اين اقوام به جنوب به سوي هندوستان و ايران حركت كردند. در طي اين مهاجرت، بخشي از آرياييها وارد هند و بخشي ديگر وارد ايران شدند.[1] ايرانيان كه داراي اقوام و قبائل متعددي بودند، هنگام ورود به فلات ايران شاخه شاخه شدند و هر كدام در منطقهاي سكني گزيدند. پس از استقرار آرياييها در ايران، مادها كه در نواحي غربي و شمال غربي ايران ميزيستند، اولين حكومتشناخته شدة ايراني را به رهبري فردي به نام ديااكو[2] (۷۲۷- ۶۷۵ ق.م)تشكيل دادند. هندوايرانيها پيش از جدا شدن از يكديگر، يك دسته اعتقادات مشترك داشتند كه اين اعتقادات از زمانهاي خيلي دور در ميان آنان ريشه دوانده بود. پرستش دو دسته از خدايان با عنوان ديوها و اسورهها؛[3] اعتقاد به جاندار بودن همة پديدههاي طبيعت؛ پرستش عناصر طبيعت همچون خورشيد، آتش،[4] آب و باد؛ قرباني كردن براي خدايان؛ نوشيدن شراب مقدس موسوم به هئومه؛[5]اعتقاد به روان نياكان؛ جاودانگي روح و اعتقاد به رته،[6] از جمله اعتقادات آنان محسوب ميشود. علاوه بر اين، بر اساس اسناد كشف شده در بغازكوي آسياي صغير، ميتره،[7] ورونه[8] و ايندره[9] از مهمترين خدايان آريايي بودهاند.[10] پس از اينكه هندوايرانيها دو دسته شدند، در برخي از عقايد آنان تغييراتي شكل گرفت. دو دستة خدايان در ايران، به دو دستة خدايان و ضد خدايان تبديل شد: اسورهها به اهورهها[11] يا خدايان و ديوها به ضد خدايان. با ظهور زردشت نيز تغييراتي در برخي از عقايد مرسوم در ايران پديد آمد.[12] پيش از زردشت، مهرپرستي در بين آرياييها و در نتيجه، در بين ايرانيان رواج داشت، اما زردشت كه ميخواست آيين قديم ايراني را به توحيد نزديك كند، نه تنها از اهميت ميتره كاست، بلكه با پرستش ديوها نيز به مخالفت برخاست. وي ديوها را خدايان دروغين و بدكاري دانست كه دشمن اهورهمزدا هستند. علاوه بر اين، با نوشيدن شراب مقدس نيز مخالفت ورزيد. بر اثر تبليغات وي، كمكم دين زردشتي سرزمين ماد را فرا گرفت و روحانيان ماد؛ يعني مغان، مدافع سرسخت دين زردشتي شدند.[13] آخرين پادشاه ماد در 546 ق.م. به دست كوروش هخامنشي (559-529 ق.م) از سلطنت خلع شد و هخامنشيان (550-331 ق.م) روي كار آمدند.[14] در اين دوره، اهورهمزدا خداي دين زردشتي، مورد پرستش قرار داشت و تقريباً در اغلب كتيبههاي پادشاهان، خداي يكتايي شمرده ميشد كه قدرت را در انحصار خود داشت (كتيبة داريوش كبير در نقش رستم، بند 1؛ كتيبة خشايارشاه در تخت جمشيد، بند 1).[15] با اين حال، در برخي از موارد، ظاهراً در كنار اهورهمزدا خدايان ديگري نيز پرستش ميشدند. داريوش در كتيبة بيستون گفته است اهورهمزدا و ديگر خدايان وي را ياري كردهاند، اما اشارهاي به نام اين خدايان ندارد (ستون4، بند 12و 13).[16] در برخي كتيبههاي اردشير دوم (404-359 ق.م) و اردشير سوم (358-338 ق.م) نيز از دو خداي مهر و ناهيد[17] در كنار اهورهمزدا ياد شده است (كتيبة اردشير دوم در همدان، بند 2؛ كتيبة اردشير دوم در شوش، بند 2؛ كتيبة اردشير سوم در تخت جمشيد، بند 4).[18] به نظر ميرسد، تثليث اهورهمزدا، مهر و ناهيد در اين دوره رواج داشت.[19] علاوه بر اين، شاهان هخامنشي به دليل تسامح ديني كه داشتند، مردمان مختلفي را كه در قلمرو ايران آن زمان زندگي ميكردند- از جمله بابليها را - در پرستش خدايان خود آزاد گذاشتند.[20] داريوش سوم (336-330 ق.م)، آخرين پادشاههخامنشي، در برابر حملات اسكندر مقدوني (356-323 ق.م) شكست خورد و كشته شد. كشتهشدن وي به معناي پايان سلطنت هخامنشيان بود. بر اساس متون زردشتي به زبان پهلوي، اسكندر پس از حمله به ايران، آتشكدهها را ويران نمود و اوستا و ساير گزارشهاي دين زردشتي را سوزاند و از بين برد (بندهش، 18: 214). وي پس از تسلط به نواحي مختلف ايران، هنگام بازگشت به بابل درگذشت و چون جانشيني نداشت، متصرفاتش بين سردارانش تقسيم شد و ايران نصيب سلوكيان شد.سلوكيان نزديك به 80 سال در ايران حكومت كردند و در دورة ايشان، دين بودا در ولايات شرقي ايران نفوذ يافت، ديني از سرزمين هند و منسوب به سيدارته گوتمه ملقب به بودا.[21] در حدود 248 ق.م. فردي به نام اشك يا ارشك اول[22] بر ضد سلوكيان شورش نمود و موفق شد حكومت آنان را سرنگون كرده و سلطنت اشكانيان (247ق.م- 224م) را بنياد نهد. در دورة اشكانيان، عقايد ضد و نقيض زيادي در ايران رواج داشت. در شرق ايران آيين بودا و در بينالنهرين يهوديت و مسيحيت به صورت جوامعي كوچك روزگار ميگذراندند و بدون هيچ محدوديتي به شرايع ديني خود عمل ميكردند.[23] علاوه بر اين، در ميان برخي پادشاهان اشكاني گرايش به مهرپرستي ديده ميشد، هر چند اهورهمزدا نيز در اين دوره همچنان در كنار دو خداي مهر و ناهيد پرستش ميشد، اما پادشاهان اشكاني ارتباط كمي با دين زردشتي داشتند و ميتوان گفت كه در اين دوره، پرستش مهر بر اهورهمزدا غلبه داشت،[24] چنانكه سه تن از پادشاهان اشكاني، يعني اشك ششم (171- 137/138ق.م)، اشك نهم (123-76ق.م) و اشك دوازدهم (58/57-56 ق.م) مهرداد نام داشتند، موضوعی کهارتباط و اعتقاد آنان را به مهر نشان ميدهد. مهرپرستي در اين دوره گسترش يافت و مهر از ايران به آسياي غربي و اروپا راه يافت.[25] در اين دوره، اقدام مثبتي به نفع دين زردشتي انجام شد. در سدة اول ق.م. با فرمان بلاش يكم (70-51م)، آنچه از اوستا و آموزشهاي مربوط به دين زردشتي باقي مانده بود با ديگر آموزشهاي مربوط به دين زردشتي، جمعآوري و تدوين شد.[26] در اين دوره، آيين زرواني نيزدر ايران وجود داشت. اين آيين، در دورة اشكاني به اوج رواج خود رسيد و خداي آن زروان، در خارج از ايران نيز به عنوان خدايي بزرگ و برتر مشهور شد. در اين آيين، زروان خدايي بزرگ است كه اهورهمزدا و اهريمن از او پديد آمدهاند. زروان به معني زمان بيكرانه در اوستا به صورت Zarvan و در پهلوي به صورت Zurvan آمده است. او خدايي بيكرانه و جاويدان است؛ هيچچيز بدون او پديد نميآيد؛ خوبي، بدي، خير، شر، تاريكي و روشنايي از اوست؛ دادگر و داور استو خداي بخت، مرگ و زندگي است.[27] اشكانيان مدتي نزديك به 500 سال حكومت كردند تا اينكه اردشير بابكان (224-240م) به كمك چند حكومت محلي، بر ضد آخرين پادشاه اشكاني قيام كرد و اين سلسله را برانداخت. در نتيجه، اشكانيان منقرض شده و جاي خود را به ساسانيان (224-651م) سپردند. در دورة ساسانيان، دين زردشتي دين رسمي كشور شد. اردشير اول پس از رسيدن به قدرت، فرمان داد متون پراكندة اوستا را جمع و تأليف كنند تا آن را كتاب رسمي و قانوني كشور قرار دهد.[28] آيين زرواني نيز مقارن با روي كار آمدن ساسانيان در نواحي غربي ايران حضور داشت و در ميان مردم رايج بود، اما گرايش به آن در ميان خاندان سلطنتي ضعيف بود.[29] در اين دوره، شمار مسيحيان ايران نسبت به دورههاي پيش افزايش يافت[30] و در كنار ادياني چون دين زردشتي، دين بودا، يهوديت و مسيحيت، اديان تازهاي چون مانويت و مزدكي ظهور كردند. ماني[31] در 216م. مقارن پايان دورة اشكاني در شمال بابل به دنيا آمد. پدر او پتك[32] از اهالي همدان و مادرش مريم[33] از خانداني اشرافي بود. ماني تقريباً دوازده ساله بود كه ادعا داشت فرشته يا روحي ايزدي بر او نازل شده و حقيقت دين را بر او آشكار نموده است. طبق گفتة ماني، دوازده سال بعد، بار ديگر همان روح بر او آشكار شد و به او دستور داد تا به تعليم دين بپردازد. وي كه فعاليت عمومي خود را در سنين جواني و در دوران پادشاهي اردشير آغاز نمود، عقيده داشت كه تعاليمش بايد جنبة عمومي پيدا كند و جانشين همة اديان موجود شود. ماني در زمان شاپور اول (241-272م) اجازه يافت تا به تبليغ دين خود بپردازد و تا زمان مرگ شاپور، مانويت در سراسر شاهنشاهي مقامي استوار يافت، اما اين وضعيت تداوم نداشت؛ چرا كه بهرام اول (273-276م) بر اثر تحريكات موبدان زردشتي، ماني را به زندان افكند و سرانجام او در 277م. در زندان درگذشت.[34] دين مزدكي در زمان پادشاهي قباد (484-531م) به وجود آمد. مزدك كه نام كامل او را مزدك بامدادان ضبط كردهاند، مروج اين دين در اين دوره بوده است. لازم به ذكر است كه دو قرن پيش از ظهور مزدك، شخصي به نام بوندوس [35] اين دين را در كشور روم تبليغ ميكرد. وي در حوالي 300م. براي ترويج دين خود وارد ايران شد و ايرانيان دين او را درستدين [36] ناميدند. تقريباً در نيمة دوم قرن پنجم م. موبد شهر فسا كه زردشت خُرّگان [37] نام داشت، بر اساس تعاليم بوندوس، آييني به نام زردشتگان را بنياد نهاده و به تبليغ آن پرداخت. بر اساس آنچه منابع گفتهاند، مزدك در واقع ادامهدهندة راه زردشت خُرّگان بوده و دين او را تبليغ ميكرده است، اما به دليل تبليغات و فعاليتهاي زياد مزدك، كمكم نام مؤسس اصلي اين دين- زردشت خُرّگان- تحتالشعاع قرار گرفت و پس از شورش درستدينان به رهبري مزدك، اين جنبش مزدكي نام گرفت.[38] گرايش قباد به دين مزدك، رواج و گسترش اين دين را به دنبال داشت. بر اساس روايات مورّخان، قباد از وجود مزدك براي از بين بردن قدرت اشراف و روحانياني كه قدرت شاه را تضعيف كرده بودند، استفاده نمود. مزدكيان در زمان قباد قدرت زيادي به دست آوردند، اما در زمان خسرو انوشيروان (531- 579م) قتلعام شدند.[39] عقايد گنوسي نيز در دورة ساسانيان رواج داشت. گنوس از واژة يوناني Gnosis به معناي دانستن گرفته شده و اسكندريه و سامره خاستگاه اولية اين آيين به شمار ميرود. پيروان اين آيين نه تنها ادعا داشتند كه به حقيقت دست يافتهاند، بلكه مدعي بودند كه حقايق الهي فقط بر ايشان آشكار شده است. بر اساس آموزههاي اين سنت، روح انسان پس از آزادي از اين جهان، بار ديگر به جهان روح كه از آن به جهان مادي سقوط كرده بود، باز ميگشت. اين آزادي بر پاية آگاهي بر وحي الهي حاصل ميشد و اين آگاهي نيز به ياري اجراي آيينها و قواعدي خاص به دست ميآمد. علاوه بر اين، تعاليمي را كه آنان آموزش ميدادند، بر پاية دوگانگي و تضاد ماده و روح قرار داشتو خداوند در نظر ايشان بسيار دور و دستنيافتني بود.[40] در مورد مهرپرستي بايد گفت كه گزارشي از آن در اين دوره در دست نيست، ولي با توجه به قرائني كه وجود دارد، ميتوان فهميد كه در اين دوره، اعتقاد به خداي مهر همچنان باقي بود. آتشكدة آذربرزين مهر[41] كه آتشكدة دهقانان و كشاورزان بود، با نام مهر مرتبط بود؛[42] وزير يزدگرد دوم (439-457م) مهر نرسي[43] نام داشت و اردشير دوم (379-383م) در طاق بستان در كنار مهر تصوير شده است.[44] آخرين پادشاه ساساني، يزدگرد سوم (632-651م) نام داشت. هنوز چند سال از سلطنت وي نگذشته بود كه ايران مورد حملة اعراب مسلمان قرار گرفت. ابتدا ارتش ساسانیان پیروز شد، ولی به علت اختلافات داخلي، شكست در جنگ با روم و شيوع بيماري در بخشهايي از ايران،[45] در جنگهای قادسیه، مَدائن، جَلولاء و نَهاوند كه حدوداً بين سالهاي 14 تا 21ه.ق. روي داد، ايرانيان شکست خوردند. با شكست ايرانيان در جنگ نهاوند و فرار بيثمر يزدگرد كه به كشتهشدنش انجاميد، اعراب مسلمان موفق شدند به تدريج شهرهاي ايران را يكي پس از ديگري يا به جنگ و يا به صلح با گرفتن جزيه و خراج فتح كنند.[46] 2- تاريخچة ديني ايران در سدههاي اول تاريخ اسلام پس از ورود اسلام به ايران، ايران تا سال 132ه.ق. از طرف خلفای راشدین و خاندان اموی و پس از آن از طرف خاندان عباسی اداره می شد.در همان قرون اول ظهور اسلام، دين زردشتي از قدرت گذشتة خود فاصله گرفت (بندهش، 18: 216). به تدريج غالب زردشتيان به اسلام گرويدند و تنها اقليت كوچكي به اين دين باقي ماندند. بخشي از زردشتياني كه به دين خود پايبند بودند، ابتدا به سرزمينهاي شرقي ايران و سپس به خارج از ايران مهاجرت كردند: گروهي به چين و گروهي به هندوستان. زردشتياني كه به هندوستان مهاجرت كردند، به پارسي معروف شدند.[47] مانويان- كه در زمان بهرام اول، به شدت تحت تعقيب و آزار قرار گرفتند و به تركستان ماوراءالنهر پناه بردند- پس از گسترش اسلام در ايران، مجدداً به ايران و عراق بازگشتند و دين خود را در آنجا احياء كردند. آنان در بغداد به ترجمه و تأليف كتب خود پرداخته و برگزيدگان و سياحان مانوي در سفرهاي خود به تبليغ مانويت اهتمام ورزيدند.[48] مانويان كه تا پايان دورة امويان زندگي نسبتاً آرامي را سپري كردند، در دورة عباسيان، به ويژه در زمان دو خليفة عباسي، مهدي (158-169ه.ق) و مقتدر (295-320ه.ق)، مورد تعقيب و آزار قرار گرفتند و بخشي از آنان به خراسان گريختند.[49] در كتاب حدود العالم كه در 372 ه.ق. تأليف يافته، از وجود خانقاه مانويان در سمرقند سخن رفته است.[50] بر اساس منابع، تا عصر معزالدوله- از پادشاهان آل بويه- (320-356) 300 نفر مانوي در بغداد وجود داشته و در زمان ابننديم (377-385) تعداد آنان به حدي كاهش يافته كه به پنج نفر هم نميرسيدند.[51] [1]. بهار، مهرداد؛ شميسا، سيروس،نگاهي به تاريخ اساطير ايران باستان،تهران، علم، 1388، ص 111؛ بهار، مهرداد، اديان آسيايي، تهران، چشمه، 1387، صص 19-20؛ فراي، ريچارد نلسون، تاريخ باستاني ايران، ترجمة مسعود رجبنيا، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 80. [2]. Deioces, Diako, Deyaco, Diyako, Deiokes. [3]. خدايي به نام ايندره در رأس ديوها (Devas) و دو خداي ميتره - ورونه (Mitra-Varuna) در رأس اسورهها (Asuras) قرار داشتند. واژة ديو در اوستا به صورت (Daiva) و در زبان پهلوي به صورت (Daeva) آمده است. [4]. آتش نزد ايرانيان (Atar/Azar) و نزد هنديان (Agni) نام داشت. [5]. Haoma: اين شراب مقدس كه در ايران هئومه و در هند سئومه نام داشت، دوردارندة مرگ است، به دليران در ميدان جنگ نيرو ميدهد، به دوشيزگان شوهر ميدهد و به زنان پسران نيكو عطا ميكند (ر.ك. هوميشت، بند 2-23). [6]. Rta/Arta: مساوي با اشه؛ به معني نظم و راستي. [7]. Mitra: مهر يا ميتره نام يكي از بزرگترين خدايان آريايي بود كه در ودا به معني دوست و در اوستا به معني پيمان آمده است. اين خدا در هند، ميتره و در ايران، ميثره خوانده ميشد. ميتره در ميان خدايان هندوايراني از اعتبار زيادي برخوردار بود و نوشيدن شراب مقدس هئومه و قرباني كردن گاو به او منسوب بود. علاوه بر اين، مهر در اين دوره چندين وظيفه داشت: شاهي و شهرياري، برپاداشتن نظم مادي و اخلاقي، بارانآوري، حفظ خدايان، حفظ قانون و حفظ كشاورزان. شايان ذكر است كه اعتقاد به مهر، نشاندهندة وجود آيين ميتره يا مهرپرستي در ميان آرياييان بود (ر.ك. تيمه، پل، مهر در ايران و هند باستان، ترجمة احمدرضا قائممقامي، گردآورنده و ويراستار بابك عاليخاني، تهران، ققنوس، 1384، ص 26؛ بهار، اديان آسيايي، ص 67). [8]. Varuna: خداي بزرگ و در همهجا حاضر است، او هزار چشم و ديدهبان بيشمار دارد، بر همه چيز آگاه است، نيرومندترين و فرمانرواي جهان است، نظام عالم در دست اوست و آورندة باران و بركت است. ميتره و ورونه رابطهاي متقابل و جداييناپذير با يكديگر دارند و به ياري هم چرخ گيتي را ميچرخانند (ر.ك. بهار، اديان آسيايي، ص 161). [9]. Indra: ايندره خداي جنگ، طوفان، رعد و آورندة باران است و لقب شكستناپذير دارد. [10]. كريستنسن، آرتور، مزدا پرستي در ايران قديم،ترجمة ذبيحالله صفا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1336، صص 33 -45؛ همو، ايران در زمان ساسانيان، ترجمة رشيد ياسمي، ويراستار حسن رضايي باغ بيدي، تهران، صداي معاصر، 1378، ص 13؛ ولي، وهاب؛ بصيري، ميترا، اديان جهان باستان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، 1372، جلد 3، ص 62، 74-79؛ بهار، مهرداد؛ شميسا، سيروس، نگاهي به تاريخ اساطير ايران باستان، صص 29-41. [11] .Ahura. [12]. در اوستا نام وي به صورت زردشت سپيتْمان آمده است (يسنا 29: 8). از متون اوستايي چنين برميآيد كه زردشت از ميان خانداني به نام سپيتمه يا سپيتامه (Spitāma) برخاست. نام پدرش پوروشَسپَه (Pourušaspa) و نام مادرش دوغذووا (Dughdhōvā) بود (دينكرد پنجم، 2:2). با توجه به قرائن زباني و تاريخي و با در نظر گرفتن اختلاف زباني اوستاي گاهاني با ديگر بخشهاي اوستا، ميتوان حدس زد كه زردشت ميان سالهاي 1200 تا 1000 پيش از ميلاد مي زيسته است (ر.ك. آموزگار، ژاله؛ تفضلي، احمد، اسطورة زندگي زردشت، تهران، چشمه، 1375، ص 25، 26، 45، 47). [13]. كريستنسن، مزداپرستي در ايران قديم،صص 45-51؛ ورمازرن، مارتن يوزف، آيين ميترا، ترجمة بزرگ نادرزاده، تهران، چشمه، 1375،ص 18. [14]. آتاباي، بدري، نگاهي به گوشههايي از تاريخ ايران، تهران، دنياي كتاب، 1377، صص 29-33. [15]. شارپ، رلف نارمن، فرمانهاي شاهنشاهان هخامنشي، تهران، مؤسسة فرهنگي و انتشاراتي پازينه، 1384، ص 85، 116. [16]. شارپ، ص 70. [17]. Anahita: فرشتة آب در ايران و ممالك همسايه. اسم كامل آن اَرَدْويسْوَرْ آناهيتاست و در اوستا دارندة هزار دريا و هزار رود است كه گلهها و داراييها را فزوني ميبخشد؛ زنان را باردار ميكند و در دوران بارداري و وضع حمل آنان، نگهبان و حامي آنان است. آبانيشت در اوستا به ستايش اين ايزد پرداخته است (ر.ك. آبانيشت، بند 1-5؛ پورداود، ابراهيم، يشتها، بيجا، سلسله انتشارات انجمن زردشتيان ايراني، بيتا، صص 158-159). [18]. شارپ، ص 138، 139، 141. [19]. گيرشمن، رومن، ايران از آغاز تا اسلام، ترجمة محمد معين، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1366، ص 319. [20]. داندا مايف، محمد، ايران در دوران نخستين پادشاهان هخامنشي، ترجمة روحي ارباب، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1373، ص 305؛ ويسهوفر، يوزف، ايران باستان،ترجمة مرتضي ثاقبفر، تهران، ققنوس، 1377، ص 134؛ بروسيوس، ماريا، ايرانيان باستان، ترجمة ماني صالحيعلامه، تهران، ثالث، 1389، ص 54، 90. [21]. SiddharthaGautama: وي حدود قرن 6 ق.م. در سرزمين نپال به دنيا آمد. پدرش سودودنه Suddhodana))كه از پيشگويان شنيده بود فرزندش در آينده يا پادشاه خواهد شد و يا بودا Buddha))، براي اينكه از بودا شدن پسر خود جلوگيري كند، دستور داد هر نوع وسائل ناز و نعمت و عيش و عشرت را براي او فراهم سازند، ولي گوتمه پس از ديدن يك بيمار، پيرمرد، مرده و مرتاض، از ناز و نعمت دست كشيد و در پي نيروانه Nirvāna))برآمد. او رياضتهاي زيادي را متحمل شد و چون ديد اين رياضتها او را به نيروانه نميرساند، آنها را رها كرد و به سير در عالم دروني خود پرداخت و پس از مدتي به حقيقت دست يافت. او سپس حقايقي را كه به دست آورد، براي ديگران تبليغ نمود و به ترويج عقايد خود پرداخت. [22]. Arsaces I of Parthia. [23]. فراي، صص 370-373؛ بروسيوس، ص 168. [24]. دين مهر در جهان باستان (مجموعه گزارشهاي دومين كنگرة مهرشناسي)، ترجمة مرتضي ثاقبفر، تهران، توس، 1385، ص 10 مقدمه. [25]. البته در اين دوره، اقوام مختلف به خدايان متعددي اعتقاد داشتند و هر شهر، ناحيه و هر گروهي خدايان خاص خود را داشت.پرستش نياكان، ستارگان و خورشيد؛ يكسان دانستن برخي خدايان با ستارگان ثابت و سيار نيز از اعتقادات مرسوم در ايران اين دوره بود (ر.ك. بهار، اديان آسيايي، ص 69؛ فراي، ص 371؛ بروسيوس، ص 166). [26]. آموزگار، ژاله، سخني كوتاه در مورد اوستا و مطالب آن ، زبان، فرهنگ، اسطوره (مجموعه مقالات)، تهران، معين، 1386، ص 59. [27]. جلاليمقدم، مسعود، آيين زرواني: مكتب فلسفي عرفاني زردشتي بر مبناي اصالت زمان، تهران، اميركبير، 1384، ص73،54، 74. [28]. كريستنسن، ايران در زمان ساسانيان، ص 100. [29]. بهار، اديان آسيايي، ص 71؛ جلاليمقدم، ص 74. [30]. دولت ايران در جنگهايي كه با روم و سوريه داشت، اسيران مسيحي خود را به ايران ميآورد و در ايران ساكن مينمود و بنابراين آمار مسيحيان در ايران رو به فزوني نهاد (ر.ك. كريستنسن، ص 194). [31]. نام ماني در منابع لاتين به شكل قوربيقوس و در منابع يوناني به شكل كوپريكوس يا كورپكو آمده است. احتمالاً كرپكو يا كرپيكو از ريشة كرپك يا كرفك پهلوي، به معني صواب و خير گرفته شده و واو آخر آن علامت تخفيف بوده است. قوربيقوس نيز كلمهاي فارسي نبوده و اصل آن آرامي يا نبطي بوده است (ر.ك. بهار، زندگاني ماني ، كشاكشهاي مانوي مزدكي در ايران عهد ساساني، كرباسيان، مليحه؛ كريمي زنجانياصل، محمد،تهران، اختران، 1384، ص 65؛ تقيزاده، حسن، مانيشناسي (پژوهشها و ترجمهها)، به كوشش ايرج افشار، تهران، توس، 1382، ص 280). [32]. اين نام به اشكال مختلف پاتك، بابك، پتگ، فديك، فتق، پتيك و پاتاكيوس گزارش شده است (ر.ك. بهار، زندگاني ماني ، ص 64؛ وامقي، ايرج، نوشتههاي ماني و مانويان، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1378، ص 231). [33]. نام مادر ماني نيز به اشكال مختلف نوشيت، يوسيت، راميس، اوتاخيم و مريم آمده است (ر.ك. تقيزاده، ص 280). [34]. تقيزاده، حسن، ماني و دين او، تهران، چاپخانة مجلس، 1335، صص 4-16؛ بهار، صص 82-83. [35].Bundos. [36].Dərisdênân. [37].Khvarraghàn. [38]. بر اساس منابع اسلامي، پيش از مزدك، زردشت خرگان اين دين را تبليغ ميكرده است (ر.ك. طبري، جلد 2، ص 99) و بر اساس منابع بيزانسي، بوندوس نامي در روم. كريستنسن بر اين نظر است كه چون اين دين در روم توسط بوندوس و مدتي بعد در ايران توسط زردشت خرگان ترويج ميشده، پس اين دو در واقع يك نفر بودند و در واقع بوندوس لقب زردشت خرگان بوده است (ر.ك. ايران در زمان ساسانيان، ص 245). كليما نظر كريستنسن را قبول ندارد و معتقد است كه زردشت خرّگان دنبالة كار بوندوس را ادامه داده و دين او را تبليغ ميكرده است (کلیما، اوتاکر، تاريخ جنبش مزدكيان، ترجمة جهانگير فكري ارشاد، تهران، توس، 1384، ص 179). بهار نيز همين نظر را دارد (ر.ك. اديان آسيايي، ص 95، 101). در كنار اين نظرات، تورج دريايي بر اين باور است كه زردشت خرگان از نياكان مزدك بوده و مزدك كار وي را دنبال كرده است (ر.ك. دريايي، تورج، شاهنشاهي ساساني، ترجمة مرتضي ثاقبفر، تهران، ققنوس، 1383، ص 85). [39]. ابنبلخي، فارسنامه، توضيح منصور رستگار رضايي، شيراز، بنياد فارسشناسي، 1374، ص 221. [40]. بهار، اديان آسيايي، صص 74-75، 96. [41].Adhur- Burzèn-Mihr. [42]. بهار، ص 69. [43]. Mihr Narasē. [44]. پورداود، ص 408. [45]. دياكونوف، ميخائيل ميخائيلوويچ، تاريخ ايران باستان، ترجمة روحي ارباب، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1382، ص 359. [46]. بلاذري، احمدبنيحيي، فتوحالبلدان، فهرست و تدقيق صلاحالدين منجد، قاهره، مكتبهالنهضهالمصريه، بيتا، جلد 2، صص 313-318، 323-325، 371-375، 380-381؛ فراي، صص537-538. [47]. محمدي ملايري، محمد، تاريخ و فرهنگ ايران در دوران انتقال از عصر ساساني به عصر اسلامي، تهران، توس، 1379، ص 312. [48]. طاهريعراقي، احمد، رديهنويسي بر مانويت در عصر اسلامي ، كشاكشهاي مانوي مزدكي در ايران عهد ساساني، ص 100. [49]. يعقوبي، احمدبناسحاق، تاريخ اليعقوبي، تحقيق عبدالامير مهنا، بيروت، مؤسسهالاعلمي للمطبوعات، 1993م، جلد 2، ص 343؛ ذهبی، محمدبناحمد، العبر في خبر من غبر، تحقيق صلاحالدين منجد، كويت، تراث العربي، 1960م، ص 240. [50]. حدودالعالم منالمشرق الیالمغرب، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1340، ص 107. [51]. ابننديم، الفهرست، بيروت، دارالمعرفه للطباعه والنشر، 1987م، صص400-401. فهرست مطالب مقدمه1 كليات.. 6 1- تاريخچة ديني ايران پيش از اسلام7 2- تاريخچة ديني ايران در سدههاي اول تاريخ اسلام16 فصل اول: سياهجامگان. 20 1- معرفي سياهجامگان. 21 1-1- ابومسلم خراساني، رهبر سياهجامگان. 22 1-2- وجه تسمية سياهجامگان. 26 1-3- بررسي تاريخي سياهجامگان. 27 1-4- هدف سياهجامگان. 34 2- معرفي جنبشهاي بهآفريد، سنباد، استادسيس و اسحاق ترك.. 35 2-1- جنبش بهآفريد. 36 2-1-1- نماز. 40 2-1-2- شراب.. 42 2-1-3- حذف باژ پيش از غذا43 2-1-4- آباداني و تعمیرراههاوپلها44 2-1-5- نكشتن حيوانات.. 45 2-1-6- ادعاي عروج.. 46 2-2- جنبش سُنباد. 47 2-3- جنبش اسحاق ترک.. 53 2-4- جنبش استادسیس... 55 3- بررسي عقيدتي سياهجامگان. 58 4- انعكاس باورهای ايران باستان در عقاید و افکار سياهجامگان. 68 4-1- ازدواج با محارم. 69 4-2- خرفسترغن.. 71 4-3- اشتراك در ناموس..........................................................................................................72 فصل دوم: راونديه. 76 1- معرفي راونديه77 1-1- وجه تسمية راونديه. 79 1-2- بررسي تاريخي راونديه. 79 1-3- هدف راونديه. 82 2- بررسي عقيدتي راونديه82 3- انعکاس باورهای ایران باستان در عقايد و افكار راونديه84 3-1- الوهیت... 84 3-2- ازدواج با محارم. 89 3-3- مهماننوازی.. 89 فصل سوم: سفيدجامگان. 91 1- معرفي سفيدجامگان. 92 1-1- مقنع، رهبر سفيدجامگان. 93 1-2- وجه تسمية سفيدجامگان. 94 1-3- بررسي تاريخي سفيدجامگان. 95 1-4- هدف سفيدجامگان. 102 2- بررسي عقيدتي سفيدجامگان. 103 3- انعکاس باورهای ایران باستان در اندیشههای سفیدجامگان و بنیانگذار آن. 105 3-1- درخشش صورت مقنّع. 105 3-2- نحوۀ دیدار با مقنع. 109 3-3- زندگی مقنع به همراه همسران. 110 3-4- ياريدهنده در جنگ و شکستناپذیر. 111 3-5- رازدانی و غيبگویی.. 112 3-6- نقاب.. 114 3-7- ضيافت آييني و عروج به آسمان. 117 3-8- شباهت بين مهرابه و بارگاه مقنع. 118 3-9- اشتراك در مال و ناموس... 120 فصل چهارم: خرمدينان. 122 1- معرفي خرمدينان. 123 1-1- بابك خرمدين، رهبر خرمدينان. 123 1-2- وجه تسمية خرمدينان. 125 1-3- بررسي تاريخي خرمدينان. 126 1-4- هدف خرمدينان. 133 2- بررسي عقيدتي خرمدينان..............................................................................................134 3- انعکاس باورهای ایران باستان در عقاید و افکار خرمدینان. 137 3-1- گاوكشي.. 139 3-2- جنگجويي.. 141 3-3- طهارت و پاکی.. 142 3-4- ازدواج با محارم. 146 3-5- اعتقاد به گرزْمان. 147 3-6- نفی تعدد زوجات.. 149 3-7- تحريم طلاق.. 150 3-8- ظهور منجي.. 152 3-9- اعتقاد به دو اصل روشني و تاريكي.. 152 3-10- آزار نرساندن به حيوانات و گياهان. 155 3-11- اعتقاد به تناسخ ارواح.. 159 3-12- سرنوشت روان پس از مرگ.. 162 3-13- اشتراك در مال و ناموس... 163 3-14- آزار نرساندن به مردم. 165 3-15- محبت و مهماننوازي.. 166 3-16- لذتجويي.. 166 3-17- اعتقاد به وجود هميشگي پيامبران و عدم انقطاع وحي.. 167 نتيجه گيري.. 169 فهرست منابع 173 دریافت فایل جهت کپی مطلب از ctrl+A استفاده نمایید نماید |